ღღღ فانوس دلهای دریایی ღღღ
این وبلاگ (فانوس )فقط برای نورانی کردن دلهای دریایی شما دوستان می باشد و جنبه دیگری ندارد.
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فانوس دلهای دریایی و آدرس aminkhodamam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مرد ایرانی به همراه پسر دبستانیش به اروپا سفر کرده بودن.اونا وقتی داشتن تو پیاده رو قدم میزدن پسر دید که

یک ماشین وقتی میخواست از چهار راه عبور کنه چراغ قرمز شد و اون با اینکه هیچ ماشین وعابری سد راهش نبود 

سر جاش توقف کرد و منتظر سبز شدن چراغ شد.                                                                      

پسر  با دیدن این صحنه از پدرش پرسید:بابا چرا اون ماشین وایستاد و رد نشد؟!!

پدرش جواب داد:پسرم اون آقا قانون رو رعایت کرد.

پسر بلافاصله پرسید بابا قانون چیه؟ همونیه که تو کشور ما تو کتاباست؟

پدرش کمی مکث کرد و گفت: آره بابا قانون همونیه که تو کشور ما فقط تو کتابهاست!!

[ 2 / 3 / 1391برچسب:, ] [ 2:34 ] [ امین ]

سلام دوستاي گلم.امروز امروز تو اين پست جديدم يكي از آهنگهاي زيبا و احساسي از اميرتتلو رو آوردم كه ريميكس الو1 هست واسمش الو2 هست و رپش رو هم خود داداش امير ميخونه.پيشنهاد ميكنم حتما دانلودش كنين

از اين به بعد سعي ميكنم آهنگاي رپ جديد رو تو وبم بزارم كه يه جورايي تو مطالبم تنوع ايجاد كنم.

 

                                                                    دانلود با حجم  600kb

                                                                              دانلود

اميرحسين مقصودلو معروف به اميرتتلو 10 سالي هست كه ميخونه و از رپرهاي پر طرفدار به حساب مياد. اوايلش ازش خوشم نميومد و فك ميكردم از اين بچه قرتي هاست كه رو بدنشون تتو ميكنن و گوشواره ميبندن تا خود نمايي كنن ولي وقتي كارشو دنبال كردم كم كم عاشقش شدم و الان از طرفدارهاي پر و پا قرصشم و از نظر من بهترين خواننده و رپر فارس هست.تتلو كارهاش بيشتر احساسيه و 6و8 هم ميخونه گه هميشه تركهاش و موزيك ويدئو هاش دلنشين وزيبا بوده..به خصوص اونهايي رو كه تو T&T باتهي ويا اونايهايي رو كه با رضايا طومه و2AFM خونده   در آينده سعي ميكنم ترانه هاي جديد و قشنگي از تتلو بيارم وبذارم تو وب ولي يه متني هست كه در د ودل تتلو با طرفداراشه كه تازه پيداش كردم و براتون ميذارمش.خوندنش خالي از لطف نيست

خوب یکم درد‌و دل‌ دارم تا آخرش بشینید بخونید لطفا ... روز جمعه که می‌شه دلم بدجوری میگیره یاد آلبومی می‌‌افتم که چند سال زحمتشو کشیدم(زیر همکف) شب و روزمو گذاشتم پاش اونوقت خیلی‌ راحت شرکت EMA و آقای احسان آذیش پولشو بالا کشید و يه قرونشم نداد...یاد داداشی می‌‌افتم که چندین سال زحمتشو کشیدم تا بشه یه خواننده‌ قوی همه چیزو یادش دادم وقتی‌ به هدفش رسید دیگه حال منم نمی‌پرسه(اردلان طعمه) ... یاد رفیقی می‌‌افتم که غمو غصه هاش واسه من بود سگ دوش و تبلیغاتش پای من بود بعد تا شد کارگردان و معروف شد مارو یادش رفت(سعيد اس جي)... یاد اون کسائی میفتم که با آهنگات تو غمشون گریه می‌کنن تو شادیشون میرقصن بعد که یه جا میبیننت میان میگن تو اسمت چی‌ بود ؟؟؟؟ یاد اون روزایی می‌‌افتم که واقعا پول نداشتم پیشنهاد میشد برم تو عروسی‌ بخونم ولی‌ با بی‌ پولی‌ میساختم و نمی‌رفتم بعد میومدم میدیدم زیر عکسم کامنت گذاشتن خالتور ... یاد رفیقأیی میفتم که فقط دنبال اینن که باهات عکس بگیرن بزارن تو صفحهٔ فیس بوک ... یاد کنسرتی می‌‌افتم که خواننده‌ پیشکسوتمون عوض اینکه بیاد کمک کنه به من که تازه داشتم پا می‌گرفتم اومد گفت عکس این بچه قرتی و پاک کنین وگرنه من نمی‌خونم ...یاد دوبی‌ میفتم و غربتو تنهأییو گرماش و اتفاقهای بعد از برگشتن به ایران و یاد زندان.... یاد بابا میفتم که رفت ...یاد جوونی‌ و سوپر مارکت و جنس بردن در خونه‌ اینو اون ...یاد ویدئو هایی که هم باید زحمتشو بکشی هم باید خرجش کنی‌ یه قرون که ازش در نمیاد هیچ تازه شبکه هم پخششون نمی‌کنه چون توش مدل دختر نداره و لوس آنجلسی نیست ...یاد آهنگ هایی که خوندم هم شعرش هم ملودیش هم خرجش هم بدبختیش همش پای خودم بود بعد بخاطر پخش شدن تو شبکه آرمه آونگ زدم روش ..... یاد کنسرت مجانی واسه درومدن ویزا ...یاد اونایی که هیچ کودوم از اینرو نمیدوننو مسیج میدان برو بابا بچه سوسول با اون گوشوارهات ...یاد خیلی‌ چیزی دیگه که روم نمی‌شه بگم ...روز جمعه ۱۰ِ صبح تازه بیدار شدم از خواب و میبینم عجب دنیای نامردیه بعد همهٔ اینا هنوز هیچی‌ متعلق به خودم نیست
 

آره به قول داداش تتل واقعا دنياي نامرديه وقتي تو كشور خودت با اينكه طرفدارهاي زيادي داري نميتوني بخوني وبايد حتما از وطنت آواره بشي...چون رپ غير مجازه ولي آيا چهره واقعي رپ اينه؟ وقتي تو كشوري هستي كه هفت هزار سال از عمرش ميگذره چرا بايد بازم بري از فرهنگ هاي غربي و شيوه ي رپ اونا الگو برداري كني؟اونايي كه رپو به كثافت ميكشن و فك ميكنن رپ مال باباشونه مث ساسي گوركن و هيچكس كه رپ رو جنگ ميدونن اما در بين اونا رپرهايي هم هست كه پاك و خوش قلبن و درد جامعه درد اوناست مثل ياس كه با اينكه همه دوستش دارن و رپش به دل ميشينه بازم بهش مجوز نميدن و بايد تو زيرزمين بخونه چون سبكش رپه...اينا نامردي دنيا نيست نتونيم حق انتخاب داشته باشيم؟
 

[ 28 / 2 / 1391برچسب:, ] [ 15:20 ] [ امین ]

زنم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت ، آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود ! گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم : چرا چندتا قاشق گنده نمی خوری ؟ فقط بخاطر بابا عزیزم ! آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت : باشه بابا ، می خورم ، نه فقط چند قاشق ، همشو می خوردم ولی شما باید … آوا مکث کرد !!! بابا ، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم ، هرچی خواستم بهم میدی ؟ دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم ، قول میدم ، بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم ! ناگهان مضطرب شدم و گفتم : آوا ، عزیزم ، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی ! بابا از اینجور پولها نداره ! باشه ؟
آوا گفت : نه بابا ، من هیچ چیز گران قیمتی نمیخوام ! و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو خورد ! در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم ! وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد ؛ انتظار در چشمانش موج میزد . همه ما به او توجه کرده بودیم و آوا گفت ، من میخوام سرمو تیغ بندازم ، همین یکشنبه !!!
تقاضای او همین بود !!!
زنم داد زد و گفت : وحشتناکه ! یک دختربچه سرشو تیغ بندازه ؟ غیرممکنه !!!

گفتم : آوا ! عزیزم ، چرا یک چیز دیگه نمی خوای ؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین میشیم . خواهش می کنم ، عزیزم ، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی ؟
سعی کردم از او خواهش کنم ولی آوا گفت : بابا ، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود ؟ آوا اشک می ریخت و میگفت شما به من قول دادی تا هرچی میخوام بهم بدی ، حالا می خوای بزنی زیر قولت ؟
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم و گفتم : مرده و قولش !!! مادر و همسرم با هم فریاد زدن که : مگر دیوانه شدی ؟ آوا ، آرزوی تو برآورده میشه !!!
صبح روز دوشنبه آوا رو با سر تراشیده شده و صورتی گرد به مدرسه بردم ! دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشایی بود . آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد و من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم .
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت : آوا ، صبر کن تا منم بیام !!! چیزی که باعث حیرت من شد ، دیدن سر بدون موی آن پسر بود ، با خودم فکر کردم ، پس موضوع اینه !!! خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت : دختر شما ، آوا ، واقعا فوق العاده ست و در ادامه گفت : پسری که داره با دختر شما میره ، پسر منه ! اون سرطان خون داره !!! زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه و ادامه داد : در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد و بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده ! نمی خواست به مدرسه برگرده ، آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن . آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده !!! اما ، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه !!!!!
آقا ! شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین !
سر جام خشک شده بودم و شروع کردم به گریه کردن !!!

[ 24 / 2 / 1391برچسب:, ] [ 21:38 ] [ امین ]

اشکم، ولـی بـه پـای عـزیـزان چـکیده ام
خـارم، ولــــی بــه سـایــه گُل آرمـیـده ام


بـا یـاد رنگ و بـوی تـو، ای نـو بـهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام


چـون خـاک، در هـوای تــو از پـا فـتـاده ام
چون اشک، در قفای تـو بـا سر دویـده ام


من جـلوه شبـاب ندیدم بـه عمـر خـویـش
از دیــگـران حـدیـث جــوانـی شـنـیـده ام


از جـام عـافـیـت، مـی نـابـی نخــورده ام

وز شــاخ آرزو، گـل عـیــشـی نـچـیـده ام


مــوی سپـیـد را، فـــلـکـم رایــگــان نــداد
ایـن رشتـه را به نقـد جـوانی خـریــده ام


ای ســرو پـای بستـه، بـه آزادگـی مـنــاز
آزاده مـنم، کـه از هـمـه عـالـم بــریـده ام


گـر می گـریـزم از نظـر مـردمـان، «رهی»
عـیـبم مکن، کـه آهــوی مـردم نـدیـده ام

[ 20 / 2 / 1391برچسب:, ] [ 20:4 ] [ امین ]

اون روزها که تنها بودی
گمشده ی دریا بودی

قایق تو شکسته بود
تنت لطیف وخسته بود

فانوس دریاییت شدم
عشق اهوراییت شدم

گذشتم از هر هوسی
تا تو به مقصد برسی

اما بجاش تو بد شدی
ازمن و عشقم ردشدی

به من یه پشت پا زدی
تهمت نا روا زدی

اون روزها که تو جنگلها
ترسیده بودی بی صدا

بین درختهای بزرگ
میون گله گله گرگ

گذشتم ازجون خودم
طعمه ی دشمنات شدم

باتیکه پاره های من
روزهای تو ساخته شدن

[ 20 / 2 / 1391برچسب:, ] [ 19:51 ] [ امین ]

موفقيت در 4 سالگي يعني خيس نكردن شلوار
موفقيت در 12 سالگي يعني پيدا كردن دوست
موفقيت در 18 سالگي يعني داشتن گواهينامه
موفقيت در 20 سالگي يعني امكان ازدواج
موفقيت در 35 سالگي يعني پول داشتن
موفقيت در 50 سالگي يعني پول داشتن
موفقيت در 65 سالگي يعني امكان ازدواج
موفقيت در 70 سالگي يعني داشتن گواهينامه
موفقيت در 75 سالگي يعني پيدا كردن دوست
موفقيت در 80 سالگي يعني خيس نكردن شلوار

[ 20 / 2 / 1391برچسب:, ] [ 19:27 ] [ امین ]

سخت آشفته و غمگین بودم.
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم میگیرند

درس و مشق خود را.
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا

تا بترسند از من و حسابی ببرند.
خط کشی آوردم،در هوا چرخاندم.
چشم ها در پی چوب ، هر طرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!
اولی کامل بود،خوب، دومی بدخط بود

بر سرش داد زدم.
سومی می لرزید. خوب، گیر آوردم!!!
صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود.
دفتر مشق حسن گم شده بود

این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت

تو کجایی بچه؟؟؟

بله آقا، اینجاهمچنان می لرزید

.پاک تنبل شده ای بچه بد ”به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را.
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا می کرد

چون نگاهش کردم ناله سختی کرد.
گوشه ی صورت او قرمز شد

هق هقی کرد و سپس ساکت شد.
اما همچنان می گریید.
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

زیر یک میز،کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد.
گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم، بر دلم آتش زد

سرخی گونه او، به کبودی گروید.
صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند.
خجل و دل نگران، منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم 

پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است زیر ابرو و کنار چشمش، متورم شده است

درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا.
چشمم افتاد به چشم کودک.
غرق اندوه و تاثر گشتم

منه معلم شرمنده شاگرد بودم

لیک آن کودک خرد و کوچک

این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب و دفتر.
من چه کوچک بودم و او چه اندازه بزرگ

به پدر نیز نگفت آنچه من از سر خشم، به سرش آوردم

عیب کار از خود من بود و نمی دانستم

من از آن روز معلم شده ام .
او به من به یاد آورد این کلام را.
که به هنگامه ی خشم نه به فکر تصمیم نه به لب دستوری نکنم تنبیهی.
یا چرا اصلا من عصبانی باشم

با محبت شاید، گره ای بگشایم

با خشونت هرگز...

[ 20 / 2 / 1391برچسب:, ] [ 11:52 ] [ امین ]

اولین روش موثر برای قبولی اینه که به من اعتماد داشته باشین یادتون باشه اسم موسسه من اینه( کانون فرهنگی هنری غیرانتفاعی مردمی با تضمین بعدا شما پولمو کامل بده اصلا قابل نداره )
خوب وقتش رسیده بریم سراغ راهکارها و ترفندهای موسسه
1-به هیچ وجه نباید بیشتر ازیک ماه برای خوندن وقت بذارین دقیقا یک ماه قبل از کنکور شروع می کنید به خوندن یادتون باشه وقت شما خیلی مهمتراز درس خوندنه و کارهای دیگه مهمتری هم مثل چت کردن، وبلاگ نویسی ،اس ام اس، بازی پلی استیشن، کل کل با مامان، خوندن شماره تلفن های موبایل داداش ،خوندن دفترچه خاطرات ابجی و...
2-روزانه نیم ساعت بیشتر نخونین بنا به دلایلی که در بالا ذکر شد
3-از همون روز اولی که شروع کردین به درس خوندن به همه فک و فامیل بگین که میخواهین با قبولی تو یه رشته عجیب و تک که البته رشته دلخواهتونه همه رو تعجب زده بکنین.بعدا اگه یه رشته گلابی قبول شدین میتونین با حقه هایی که در ذیل ذکر شده دیگران را توجیه و خود را تبرعه نمایید
-دیدی گفتم رشته دلخواهم باعث تعجبت میشه
-چیه مگه همه باید دکتر مهندس بشن؟ قصد من خدمته
-رشته رو حال میکنی چته بابا چرا خوشحال نیستی؟ مرگ تو من خیلی سعی کردم تا رشته دلخواهم قبول بشم به جون تو تو بمیری خیلی زور زدم این زشته رو قبول شدم تو رو کفن کنن راست میگم.که با این قسم و ناله نفرینا طرف مقابل سریعا و قبل از اینکه به لقا الله بپیونده حرفتونو باور میکنه.
اگه اصلا قبول نشدین می تونین بگین حیف که درس های اختصاصیمو وقت نکردم یا اینکه بگین واسه این که این بدبخت هایی که عشق درس و دانشگاه دارن قبول بشن کشیدم کنار
اگرم یه رشته خوب قبول شدین معلومه بچه های بدی هستین و اصلا به حرفم گوش ندادین
4-رسدیدیم به چند روز مونده به کنکوریادتون باشه این چند روز حسابی ناز کنین.یادتون باشه که بعداز کنکور کسی بهتون محل چیزم نمیذاره پس تا میتونین ناز کنین میتونین از مامان بخواهین براتون موبایل جدید بخره یا از بابا بخوایین واستون ماشین بخره غدا هم واسه خودتون کم نذارین
روز کنکور وقتی سر جلسه نشستین باید به فکر زیبایی کارتون باشین .پرسسشنامه که تاثیری تو زیبایی نداره چون کسی نگاهش هم نمیکنه پس بذاریدش کنارو ببینین کدو گزینه از هر سوال پاسخنامه رو قشنگ تر میکنه.
مهمترین نکته تو کنکور اینه که حواستون باشه تا وقتی بیسکویت و ابمیوه رو میدن مبادا جلسه کنکور رو ترک کنین چون پولشو دادین .بعد از گرفتن ابمیوه و بیسکویت بهتره که جلسه رو ترک کرده و تو هوای ازاد و ابمیوه و بیسکویت رو بزنین تو رگ.
ترجیحا بعد از میل ابمیوه و بیسکویت بزنین برین کافی نت یا کافی شاپ یا کافه گلاسه واین جور کافه هاوتا یک ساعت بعد از تموم شدن وقت امتحان همونجا باشین و بعد از اون می تونین برین خونه و برای اخر کارکه همون گرفتن نتایج که در بالا ذکرشد اماده باشین. 
  حضور همه ساله شما در کنکور ارزوی ماست( کانون فرهنگی هنری غیرانتفاعی مردمی با تضمین بعدا شما پولمو کامل بده اصلا قابل نداره )

[ 18 / 2 / 1391برچسب:, ] [ 19:43 ] [ امین ]

یک زوج انگلیسی در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را

جشن گرفته بودن.

ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و

درتمام این مدت به هم وفادارموندین ،هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.
خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.

پری چوب جادووییش رو تکون داد و ...اجی مجی لا ترجی دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک QM2

دردستش ظاهر شد.

حالا نوبت آقا بود، چند لحظه با خودش فکر کرد و گفت:

باید یه جوری از شر زن پیرم خلاص بشم باید یه دختر خوشگل گیرم بیاد و بعد با کمال پر رویی گفت : خب، این

خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابر این، خیلی متاسفم عزیزم ولی

آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.

خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه پری چوب جادوییش و چرخوند و.........اجی مجی لا ترجی

و آقا 92 ساله شد!

خانمش تا چشمش به صورت پر از چروک و دستان لرزان همسر پیرش افتاد از جاش بلافاصله بلند شد و گفت تو

دیگه همسر من نیستی پیرمرد !!

مرد با چشمانی گریان بدنبال همسرش با پشتی خمیده می دوید و می گفت : من عاشقتم !!!

حتما پیرمرد این جمله رو نشنیده بود که : مردی که همسرش را به درشتی بیرون می کند ، به اشک

به دنبالش خواهد دوید .

[ 18 / 2 / 1391برچسب:, ] [ 19:29 ] [ امین ]
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 22 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

می خواهی بزاری بر ی ببینی بعد تو من با کسه دیگه ایم یا فقط تو کف توام؟
امکانات وب